دل سوخته ها4
از آن روز که آغاز راه بود و راوی شنید از دومین عضو از سه فرزند که من سومین آن بودم که صفحه ای است که میشود بر آن حکم صفحه ی شخصی یا همان کانال افکار و عقیده ها و نوشته های یک شخص است بسیار بر من عجیب آمد که چه جالب راوی چه میشنود این دیگر چیست ؟تا بر صفحه ای که 5سال پیش در سرویس دهنده ای که الان نمیدانم کجاست و اسمش چه بود صفحه ای را به مرور که خالی بود را نگاه انداخته از هر فرصت که جایی رایانه ای پیدا میکردم و به دیگران معرفی میکردم.
و شوق بود ولی امکانش نبود و علم امروز روز در آن زمان در این زمینه کم داشتم.حال بر اینکه از فرزند دوم خبر آمد که سرویس دهنده می گوید چرا مطلب نمیزاری که اگر نزاری حذف خواهد شد و من که امکانات این کار را در آن زمان نداشتم منجر به حذف آن شد ناراحت بودم ولی خب حکایت ادامه داشت.
اندر زمان 87 بود و من داستان می نوشتم و دوست داشتم این داستان ها به غیر از فضاهای ادبی که خون دل خوردن های آن پیرم کرد در فضای دیگری هم با افراد بیشتر و ادبیات دوست و هنر دوست به اشتراک بگذارم تا به 87 گذرم به تایپ و تکثیر و لوازم کامپیوتری خورد از پله ها بالا رفته و با صاحب آن گفتمان نموده و داستان هایم را به او دادم .گفت برای بچه ام در سرویسی وبلاگ داشتم که آن سرویس پرشین بلاگی نام داشت که برای اولین بار اسمش به گوشم خورد گفتم چیست گفت سرویس وبلاگ است.و گفتم خب داستان ها را بگیر تا مدتی که دیدم باب دلم اینگونه نیست و نمیشود.
به کامپیوتر خریدن قسطی رو آورده و بر دایل آپ سوار شدم.
و سال 88 بود که من به دنیای وبلاگنویسان وارد شدم.
یک سالی بود که داستانهایم را در وبلاگ قرار می دادم و گذشت تا سال 89 که در حال خواندن جیم خراسان به بخش لینکدونی بر خوردم دامنه ای به چشم من خورد که فرق میکرد آدرسش گفتم چه جالب یعنی سرویس دهنده ی دیگری هم هست در این زمینه وبلاگدهی.بخش لینکدونی جیم که معرفی وبلاگ میکرد.و در سرویس پارسی بلاگ وبلاگ ساختم.
امروز روز بعد از چند سال شاید اینترنت پر سرعت داشته باشم ولی کامپیوتری دارم که پیر شده و یادگار این سالهاست و تجربه ای از یازده سال داستانویسی و پنج سال وبلاگنویسی در شرایط های سخت من و شما و عشق به راهی که سخت است ولی هدفش والاست را ادامه میدهم با همان شوق پنج سال پیش.
نویسنده-حسام الدین شفیعیان