سفارش تبلیغ
صبا ویژن

//میهمان آقا//

مرد با دیدن میهمان ها رنگش سفید شده بود:هنوز سفره ی خالی خانه را پر نکرده بود.بعد از سلام و احوالپرسی به بهانه ای از میهمان ها غذر خواهی کرد:و دروغی را گفت که حالش بد است و باید برود:میهمان ها بسیار جا خورده بودند چون از راه دور آمده بودند مرد بیرون رفت چند قدمی که رفت مردی او را صدا زد:مرد گفت آدرس نمی دانم و اخم هایش را در هم کرد.

مرد گفت آدرس روی پاکت است شما میهمان آقا هستید.

به پاکت نگاه کرد 4نفر و به میهمان ها تعداد درست بود"و اشکهایش که حلقه میزدند بر روی پاکت.

........................................

//سلام به ضامن آهو//

سارق با دیدن پول در دستهای پیرمرد نقشه ی شیطانی اش را در سر سامان داد و با موتور به سمت هدف حرکت کرد"

پیرمرد روبروی حرم ایستاد و سلام داد.

و موتوری که بالای وانت بود.

سارق در فکر موتورش بود که آژیرهای اتومبیلی آن را با خود همراه میکرد.

..................................................

//لبخند//

پسرک با دیدن گنبد نورانی لبخند زد"

رنگین کمان از آسمان به زمین موج میزد"

.....................................................

 

نویسنده داستانک ها-حسام الدین شفیعیان


نوشته شده در  چهارشنبه 92/10/25ساعت  9:8 صبح  توسط حسام الدین شفیعیان 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آخرین یادداشت در این وبلاگ و آخرین وبلاگ من در پارسی بلاگ
کارشناس مدیریت دولتی
مـــــــــبـــــلِّـــــغ اســـــلــــام
هشت سال دفاع مقدس
قافله شهداء
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
[عناوین آرشیوشده]